نتایج تکمیلی سرشماری نفوس و مسکن سال 95 که چند روز پیش تحت عنوان «ریز جمعیت 31 استان کشور و شهرهای تابعه» در سایت مرکز آمار ایران قرار گرفت، نشان میدهد: جمعیت استان تهران طی 5 سال اخیر بهجای آنکه از محل رشد طبیعی ناشی از زاد و ولد افزایش پیدا کند از ناحیه جمعیت مهاجر بهشدت متراکم شده طوری که مجموعه شهر تهران در حالحاضر با بحران جمعیت سربار روبهرو شده است. طبق اطلاعات مستند در دو گزارش اولیه و تکمیلی سرشماری 95، معادل 88 درصد از یک میلیون و 84 هزار نفر جمعیت افزایشیافته استان تهران را «جمعیت مهاجر» تشکیل میدهد. براین اساس استان تهران بالاترین سهم (2/ 20 درصد) از کل جمعیت مهاجر کشور را در مقایسه با 30 استان دیگر به خود جذب کرده است. سهم هر یک از 30 استان دیگر از کل جمعیت مهاجر کشور در سال 95 بهطور متوسط 2 تا 3 درصد است و بالاترین سهم بعد از استان تهران مربوط به استان خراسانرضوی بوده که حدود 3/ 7 درصد برآورده شده است.( استان خراسان رضوی دارای بیشترین جمعیت حاشیهنشین بعد از استان تهران است.)
هر چند استان تهران در دورههای قبل نیز با چالش جمعیت مهاجر روبهرو بوده اما آنچه در حالحاضر بحران جمعیت سربار در مجموعه شهری تهران را رقم زده، بقای جذابیت پایتخت و شهرهای اطراف برای مهاجران در مقایسه با سایر کلانشهرهای کشور و سایر مقاصد جذب مهاجران است. مطابق آمارهای سرشماری بهرغم آنکه کل جمعیت مهاجر کشور در فاصله سالهای 90 تا 95معادل 15 درصد کاهش پیدا کرده اما در استان تهران شیب کاهش جمعیت، خفیف و در حد 3 درصد بوده است. این اتفاق باعث شده میزان جمعیت استان تهران در سال 95 نسبت به سال 90 با ثبت نرخ 8 درصد از نرخ رشد جمعیت کل کشور (6 درصد) سبقت بگیرد آنهم به گونهای که عمده رشد جمعیت در این استان به شکل غیرطبیعی (رشد جمعیت ناشی از مهاجرت) بوده است. ضمن آنکه نرخ رشد سالانه جمعیت استان تهران در فاصله سالهای 85 تا 90، معادل 44/ 1 درصد بوده اما نرخ رشد سالانه جمعیت در استان تهران در فاصله 90 تا 95 به 72/ 1 درصد افزایش پیدا کرده است. از اینرو اگر افزایش نرخ رشد سالانه جمعیت از محل رشد طبیعی یعنی افزایش زاد و ولد بود، نگرانکننده به حساب نمیآمد اما سهم بالای جمعیت مهاجر از افزایش جمعیت استان تهران نشان میدهد شکاف امکانات و جذابیتهای کار و سکونت بین تهران و سایر استانها افزایش یافته است.
کل جمعیت کشور طی 5 سال منتهی به 95، با 4 میلیون و 777 هزار نفرافزایش از 75 میلیون و 149 هزار نفر به 79 میلیون و 926 هزار نفر رسیده است. براساس آمار تکمیلی سرشماری نفوس و مسکن سال 95، کل جمعیت مهاجر کشور در فاصله سالهای 90 تا 95 با 15 درصد کاهش نسبت به سال 90 از 5 میلیون و 534 هزار نفر به 4 میلیون و 709 هزار نفر در سال 95 رسیده است. در این میان جذابیت مجموعه شهری تهران برای کار و سکونت در مقابل فقر امکانات و خدمات در سایر نقاط شهری باعث شده که مقصد 2/ 20 درصد کل جمعیت مهاجر کشور، استان تهران معرفی شده است. این سهم در سال 90 معادل 7/ 17 درصد بوده است.
به گزارش «دنیای اقتصاد» درباره آمار خیرهکننده جمعیت مهاجر استان تهران و سهم ناچیز رشد طبیعی جمعیت در این استان 2 دیدگاه در بین کارشناسان جمعیتی و اجتماعی مطرح است. گروهی از کارشناسان همسو با نظر مقامات استانداری تهران آمار 951 هزار نفری جمعیت مهاجر استان تهران در سال 95 را «جمعیت مهاجر وارد شده از بیرون استان به داخل استان» عنوان میکنند اما گروه دیگری از کارشناسان جمعیتی و اجتماعی معتقدند از آنجا که نتایج سرشماری نفوس و مسکن همچنان فاقد اطلاعات جزئی و ریز از متغیرهای جمعیتی است در نتیجه آمار اعلام شده درباره سکونت 951 هزار نفر جمعیت مهاجر در استان تهران ترکیبی از سه متغیر «مهاجران وارد شده از بیرون استان به داخل استان»، «مهاجرت معکوس از استان تهران به سایر استانها» و همچنین «مهاجرت داخلی درون استان» است. با این حال مدیران استانی تهران عنوان میکنند حتی با فرض آنکه بخشی از این آمار مربوط به مهاجرت معکوس و مهاجرت درون استانی باشد، همچنان نرخ مهاجرت به استان تهران تابع شواهد موجود در مجموعه شهری تهران، نرخ بالاتر از تحملپذیری مجموعه شهری برآورد میشود و تداوم آن به زیان پایتخت خواهد بود.
بررسیهای «دنیای اقتصاد» از طریق گفتوگو با اساتید جامعهشناس و کارشناسان جمعیتی و اقتصادی نشان میدهد: پدیده هجوم جمعیت مهاجر به استان تهران باعث افزایش شدید جمعیت سربار (88 درصد رشد جمعیت مربوط به مهاجرت است) در این استان شده از 6 عنصر نشات میگیرد و پنج نوع پیامد را به پایتخت، استان تهران و کل کشور تحمیل کرده است.
بررسیهای حسین ایمانیجاجرمی، سعید معیدفر، حبیبالله طاهرخانی، محمد سالاری، نعمتالله ترکی و فردین یزدانی حاکی از آن است که پدیده رشد سهم جمعیت مهاجر در استان تهران از شش مسیر قابل مهار و کنترل است. کارشناسان میگویند این مسیرها با توجه به سرریز شدن جمعیت شهر تهران و به تبع آن استان تهران نسبت به آستانه تحمل جمعیتی شهر باید به فوریت در این دوره جدید از دولت و مدیریت شهری در دستور کار قرار بگیرد. در حال حاضر جمعیت فعلی شهر تهران مطابق با آمار سرشماری نفوس و مسکن معادل 8 میلیون و 737 هزار نفر است اما آمار خانههای خالی و ساختوسازهای مسکونی در حال اجرا در شهر ظرفیت جمعیتپذیری فعلی تهران را به مرز 13 میلیون نفر رسانده است؛ این در حالی است که ظرفیت جمعیتپذیری پیشبینی شده برای تهران در سال 1404 نباید از مرز 5/ 10 میلیون نفر تجاوز کند.
از دیدگاه کارشناسان جامعهشناسی و جمعیتشناسی در حال حاضر از 6 عنصر نشات میگیرد. عنصر اول الگوی توسعه شهری مجموعه شهر تهران از یک مدل با عنوان «شهرنشینی وابسته» است. در این الگو شهرهای بزرگ فاصله زیادی با شهر دوم خود دارند. این الگو در چند دهه گذشته و حتی پیش از انقلاب در تمامی کلانشهرهای کشور موجود بوده است. طوری که پیش از انقلاب الگوی شهرنشینی وابسته مورد توجه برنامهریزان سازمان برنامه و بودجه وقت قرار گرفت و حتی در قالب برنامههای پنج ساله توسعه با عنوان تمرکززدایی و تقویت سازمان محلی بر آن تمرکز شد. اما اجرای این برنامه با انقلاب تلاقی پیدا کرد. پس از انقلاب و همزمان با وقوع جنگ هشت ساله رشد الگوی شهرنشینی وابسته متوقف شد. اما از سال 1370 به بعد مجددا رشد این الگو از سر گرفته شد.
به گفته کارشناسان، مطابق با آخرین آمار در حال حاضر سهم منطقه کلانشهری تهران از جمعیت کل کشور حدود 20 درصد است این در حالی است که این نسبت در سال 85 معادل 42/ 19 درصد بوده است. از این رو در این منطقه ویژگی تمرکزگرایی به چشم میخورد. دلیل این تمرکز جمعیتی به دلیل جذابیت کلانشهر تهران است. بهطور معمول در تمامی دنیا کلانشهرها جذابیت لازم را برای مهاجرت به دلیل بازار اشتغال گسترده دارند. به همین دلیل در سطح دنیا وزن کلانشهرها از جمعیت جهان مرتبا در حال افزایش است. یعنی اصلیترین بازار اشتغال و ارزش افزوده و تولید اقتصادی در کلانشهرها وجود دارد. بنابراین تمرکز جمعیتی در کلانشهرها فینفسه منفی نیست. چراکه کلانشهرها در تمامی دنیا «گرهگاههای تولید اقتصاد » محسوب میشوند. اما مساله منطقه کلانشهر تهران خاص است به این دلیل که الگوی توسعه شهری تهران «شهرنشینی وابسته» است که در آن نکات مثبت نیست. در الگوی شهرنشینی وابسته کلانشهرها به جای آنکه گرهگاههای تولید اقتصادی باشند به گرهگاه مصرف تبدیل میشوند. چراکه رانتهای ناشی از فروش مواد اولیه همچون نفت در این گرهگاههای جمعیتی فقط مصرف میشود. از سوی دیگر ایران سرزمین وسیعی است که تمرکز 20 درصد جمعیت کشور در 2/ 1 مساحت کل کشور به ظرفیتهای زیست محیطی منطقه فشار زیادی وارد میکند.
عنصر دوم نبود عدالت فضایی و سیاستهای آمایش سرزمین است. نبود این دو برنامه باعث شده تا مشخص نباشد الگوی توزیع جمعیت و فعالیت در پهنه سرزمین ایران از چه الگویی تبعیت میکند. چنین مشکلی در سایر کشورهای دنیا همچون فرانسه نیز وجود داشته است. فرانسه در دهه 1950 با رشد ناگهانی و بیرویه شهر پاریس و هجوم مهاجران از سایر نقاط این کشور به پاریس به دلیل تجمع امکانات روبه رو شد. اما دولت فرانسه با آگاهی بر این موضوع که ادامه این شکل توسعه شهر پاریس به دلیل خالی شدن سایر نقاط شهری از جمعیت، ثروت و نخبهها به صلاح کشور نیست به مقابله با این پدیده از طریق اعمال سیاستهای آمایش سرزمین اقدام کرد. این روند به خوبی در روند توسعه منطقه شهری تهران(استان تهران و کرج) قابل مشاهده است.
عنصر سوم تجمع ثروت و فرصتهای شغلی در مقصد مهاجرت و دافعه مبدا به لحاظ فقر امکانات و خدمات است. طی سالهای گذشته همواره جریانی از ثروت، سرمایه نیروی انسانی با کیفیت و... به سمت منطقه شهری تهران سرازیر شده است. بخشی از جمعیت مهاجر به منطقه شهری تهران دانشجویانی هستند که برای ادامه تحصیل به تهران مهاجرت کردهاند اما پس از اتمام تحصیل به شهرستان خود بازنگشتهاند و بخش دیگر و قابل توجه این مهاجران افرادی هستند که برای سرمایهگذاری به این شهر مهاجرت کردهاند.
برنامهگریزی دستگاهها، سوءاستفاده مدیریت شهری از آشفتگی، پراکندگی مدیریت شهری، نبود سیاستهای آمایش سرزمین موجب شده منطقه شهری تهران برای سرمایهگذاران جذاب باشد. تمرکز امکانات در منطقه شهری تهران در حالی اتفاق افتاده است که در مقابل امکانات توسعه را از سایر مناطق دیگر دریغ کردیم. عنصر چهارم عامل مهاجرت که جامعهشناسان بر آن تاکید دارند مساله تراکم جمعیت است. در گذشته جمعیتها محدود بودند و امکان زیست جمعیت متراکم در یک منطقه کمتر بود؛ اما امروز امکان زیست جمعیتهای زیاد در مکانهای محدود افزایش پیدا کرده است و میل جمعیت به سمت تراکم بیشتر است.
عنصر پنجمی که از سوی کارشناسان اقتصادی بهعنوان یکی از عوامل مهاجرت به منطقه شهری تهران معرفی شده است «نوسانات شدید اقتصاد کشور» است. در زمان بروز نوسانات شدید در اقتصاد جریان مهاجرت و همینطور مهاجرت معکوس تشدید میشود طوری که در زمان رکود جریان مهاجرت به شهرهای بزرگ و به خصوص پایتخت شدت پیدا میکند. در زمان رکود، ابتدا سرمایهها برای حفاظت از تبعات رکود به کلانشهرها با اولویت پایتخت مهاجرت میکند. در زمان رونق هم بخشی از سرمایهها با هدف بیشینه کردن اصل سرمایه همواره به سمت شهرهای بزرگ دارای خدمات و امکانات بیشتر گرایش دارند. این بررسیها نشان میدهد:پایتخت بهعنوان شهر مادر در استان طی سالهای اخیر در جریان رکود اقتصادی به پناهگاه اصلی سرمایهها تبدیل شد و به دنبال آن کاهش سرمایههای مولد و تشدید ضعف امکانات کار و فعالیت در شهرهای کوچک تر باعث شد استان تهران به پناهگاه اصلی نیروی انسانی(جمعیت مهاجر) تبدیل شود.
استان تهران با توجه به سهم بالای جمعیت مهاجر به محل تجمع ثروت و فقر(پناهگاه سرمایه نیروی انسانی) تبدیل شده که جمعیت مهاجر در سالهای اخیر با تصاحب فرصتهای باقی مانده شغلی در تهران خود را در برابر آسیبهای رکود حفاظت کرده است. شاهد عینی این اتفاق را میتوان به شکل افزایش دستفروشی در تهران و شهرهای اطراف و افزایش غیرطبیعی مسافربرهای شخصی (عمدتا با پلاکهای شهرستان) ملاحظه کرد. نهایتا ششمین عنصر عامل مهاجرت به مقصد مجموعه شهری تهران رشد بیرویه ظرفیت سکونتگاهی شهرهای اطراف پایتخت است. طی سالهای 90تا 92 از یکسو درون شهر تهران مورد هجوم ساخت وسازهای هیجانی قرار گرفته طوری که آمار صدور پروانه ساختمانی از متوسط سالانه 80 هزار واحد مسکونی به 200 هزار واحدمسکونی در سال رسید همچنین در شهرهای اطراف ساختوسازهای مسکن مهر بدون لحاظ خدمات و امکانات شغلی باعث شد ابتدا مهاجرت به این شهرها صورت گیرد و سپس جمعیت مهاجر به مرور به شهر تهران وارد شود.
برخی از شهرهای اطراف پایتخت واقع در استان تهران که محل اصلی ساختوسازهای مسکن مهر در سالهای اخیر بودند در سال 95 با رشد جمعیت بیش از 12 درصد روبه رو شدند که حداقل معادل دوبرابر نرخ رشد جمعیت تهران بوده است. رشد سهم جمعیت مهاجر در استان تهران طی فاصله سالهای 90 تا 95 منجر به بروز پنج نوع عوارض شده است. به این ترتیب که مجموعه شهری تهران را به شهری مصرفکننده بدل کرده است. نخست آنکه منطقه شهری تهران بهعنوان یک انبوه شهری برخلاف انبوه شهرهایی که در سایر کشورهای دنیا شکل گرفته است مصرفکننده است. از این رو ارزشی از نظر اقتصادی برای تولید ملی کشورندارد و هزینههای آن بیش از درآمد است.
دوم آنکه تجمع جمعیت در یک نقطه، مجموعه شهری تهران را به لحاظ امنیتی و سیاسی آسیبپذیر کرده است. اگر برای چند روز برق یا آب در شهر تهران قطع شود مشخص نیست چه مشکلاتی به بار خواهد آمد. به ویژه آنکه منطقه شهری تهران از منظر زلزله و انواع آلودگیهای زیست محیطی است در معرض آسیب قرار دارد. عارضه سوم آنکه فشردگی جمعیت و فعالیت در منطقه شهری تهران موجب خالی شدن سایر نقاط کشور از جمعیت و فعالیت شده است. عارضه بعدی از محل صدور بی حساب و کتاب پروانههای ساختمانی است که منجر به رشد خانههای خالی در شهرهای تهران، کرج، اسلامشهر، ملارد و... شده است. این املاک اگرچه در حال حاضر خالی از سکنه هستند اما به مرور زمان پرخواهند و مداوما بر جمعیت منطقه شهری تهران افزوده میشود و نهایتا آنکه فشار ناشی از فشردگی جمعیت به سرانههای زیست محیطی و خدماتی و علائم محیطی شهر آسیب وارد میکند، چراکه فشردگی جمعیت منجر به تشدید ترافیک و آلودگی هوا میشود ضمن آنکه با تقسیم امکانات شغلی میان جمعیت مهاجر و جمعیت ساکن، تعادل شغلی بر هم میخورد.
در عین حال این صاحبنظران 6 مسیر برای رفع این پیامدها و کنترل جمعیت مهاجر به استان تهران پیشنهاد میدهند.
اول آنکه باید سیاستهای درازمدت آمایش سرزمینی اجرایی شود و یکبار برای همیشه مساله برنامهریزی فضایی در ایران حل شود. براساس این برنامه مناطق شهری و روستایی باید بدانند در چه محورهای توسعهای حرکت کنند. بهعنوان مثال نوار شمالی ساحل کشور منطقه گردشگری است یا منطقه صنعتی یا منطقه ذخیره اکولوژیک است. هماکنون چون این موضوع روشن نیست باید منتظر هرنوع توسعهای برای مناطق شهری به ویژه منطقه شهری تهران بود. راهکار دوم تدوین یک مدل جدید مدیریت شهر متناسب با الگوی جدید شهرنشینی در کشور است. به این معنا که باید قبول کنیم شکل جدیدی از شهرنشینی در منطقه شهری تهران در حال رخ دادن است که با نوع قدیمی آن متفاوت است و به همین دلیل مدیریت خاص خود را میخواهد. بهعنوان مثال در حال حاضر در منطقه شهری تهران دهها سازمان حمل و نقل وجود دارد در حالی که در سایر کلانشهرهای دنیا همچون استانبول، سیدنی، لندن و آمستردام یک سازمان برای امور حمل و نقل وجود دارد. یکپارچه شدن این سازمانها دو نتیجه در پی دارد. از یکسو با از بین سازمانهای مشابه از موازی کاری در منطقه شهری جلوگیری میشود و از سوی دیگر با از بین رفتن موازی کاری صرفهجویی در هزینهها شکل میگیرد و نهایتا منجر به ارتقای کیفیت خدمات خواهد شد.
راهکار سوم ایجاد مرکز خدماتی رفاهی سکونتی در میان روستاهای هر منطقه شهری است. با ایجاد چنین مرکزی و تمرکز تمامی امکانات رفاهی و فرصتهای شغلی در آن از سرازیر شدن جمعیت به سمت یک نقطه خاص جلوگیری میشود.
راهکار چهارم مشخص کردن حریم واقعی مجموعه شهری تهران است. در حال حاضر مدیریت شهری چندپارچه در تهران ایجاب میکند حریم پایتخت در برنامهریزیها فقط به محدود فیزیکی شهر تهران محدود نشود و حریم واقعی پایتخت، کلانشهر تهران و همه شهرهای استان را شامل شود. راهکار پنجم از بین بردن دوقطبی خدمات و رفاه سکونتی بین تهران و شهرهای اطراف است و راهکار آخر احیای شورای نظارت بر گسترش نقاط زیستی تهران است. به این معنا که باید پس از این متناسب با معدود ظرفیت باقیمانده تهران برای افزایش جمعیت برنامهریزی صورت گیرد.