نقد مسکن مهر از زاویه «شهر سازی»
نقد مسکن مهر از زاویه «شهر سازی»
1. در جامعه ما نياز به مسكن از اساسيترين نيازها است و تقاضا براي مسكن نيز روز به روز افزايش پيدا ميكند. پروژه مسكن مهر نيز پاسخي به اين تقاضا است. از طرف ديگر طبيعي است كه اين حجم بالاي تقاضا را فقط در شهرها ميتوان پاسخ داد، اما بايد پرسيد شهرها به عنوان پايدارترين شكل زندگي جمعي بشر چه پديدههايي هستند؟
2. در نگاه اول، شهرها انبوهي از خانهها هستند، اما وقتي دقيقتر بررسي كنيم، ميبينيم كه شهرها زيرساختهاي پيدا و پنهان نيز دارند. سيستمهاي حمل و نقل عمومي و زيرساختهاي پنهانتر مثل خطوط ارتباطي تلفن و برق و انواع سيستمهاي خدماتي ديگر از جمله اين زيرساختها هستند، اما اگر باز هم دقيقتر شويم با جزئيات فراوان ديگري نيز مواجه خواهيم شد، مثلا اين سوال ايجاد ميشود كه چرا تبريز و تهران و شيراز شبيه به هم نيستند؟ آيا تفاوت فقط در تعداد جمعيت آنها است؟ آيا تفاوت در معماري شهرها است؟ بدون شك بايد به نكات ظريفتر مثل فرهنگها و ساختارهاي اجتماعي و در نهايت به انسانها نيز توجه كرد. كالبد شهر و زيرساختهاي آن گرچه اهميت دارند، اما همه ماجرا نيستند. در زيرپوست شهر، فرهنگها و ارزشها قرار دارند و عامل اصلي تفاوت شهرها نيز همين نكته است.
3. اگر دو گزاره فوق را كنارهم قرار داده و بعد به صورت نقادانه به پروژه مسكن مهر نظر افكنيم، نكاتي چند مشخص ميشود. اول اينكه طراحان اين پروژه تقاضاي روزافزون مسكن را مورد توجه جدي قرار دادهاند. دوم اينكه آنها گزاره دوم يعني تعريف نرمافزاري از شهر را قبول ندارند. بههمين دليل تصميم گرفتهاند كه با كنارهم قراردادن تعداد زيادي خانه، شهر ايجاد كنند. «مسكن مهري»ها ديدشان نسبت به شهر ديد كالبدي و به ويژه ديدگاه كالبدي ناقص و افراطي است. از نظر آنها وقتي خانهها تكميل شد و زيرساختها هم به طور نسبي شكل گرفت، آنگاه يك شهر يا يك محله شهري پديد ميآيد، بنابراين آنها مهندسان «شهرساز» هستند، پس براي انسانها نيز ميتوان خانهها را درست كرد و بعد انسانها خود به خود ميآيند و در آن ساكن ميشوند و بعد شهرها تشكيل ميشود؛ يعني از نظر آنها شهر هيچگونه ساختار اجتماعي يا فرهنگي ندارد و خود به خود پديد ميآيد. اين در حالي است كه شكلگيري شهرها و فرهنگهاي شهري صدها سال زمان نياز دارد. پديدآمدن اصفهان يا تبريز فقط با ساختن خانهها نبوده است بلكه هزاران عامل پيدا و پنهان نرمافزاري (و نه فقط سخت افزاري) دست به كار شدهاند و با تعامل بين انسانها شهر پديد آمده است.
4. آنچه در پروژه مسكنمهر پديد آمده، شهر نيست و شايد نوعي حومهسازي و شهركسازي براي شهرها قلمداد شود. در حقيقت بسيار طول ميكشد تا اين سازهها و ساختمانها به شهر تبديل شوند (البته شهر به معنايي كه مدنظر است). از اين رو بايد منتظر مسائل و معضلات فراوان در اين «مناطق مسكوني» باشيم، مسائلي كه شايد طراحان پروژه فكرش را هم نميكردهاند. در حال حاضر توجه عمومي معطوف به تكميل زيرساختهايي مثل آبرساني و... است، اما مشكلات اصلي بسيار نرمافزاريتر خواهند بود. انبوه آسيبهاي اجتماعي و فرهنگي به احتمال زياد گريبانگير ساكنان اين سكونتگاهها خواهد شد. همچنين جمع شدن افرادي از خردهفرهنگهاي خاص سبب ميشود كه اجتماعاتي در حجم بالا از اين افراد شكل گيرد و در پي آن محيطهاي مناسب براي انواع كجرويها پديد آيد. علاوه بر آن در حالت خوشبينانه، عدم وجود فرهنگ شهري در اين مناطق و عدم تعلق افراد به منطقه مسكوني و همبستگي اندك بين ساكنان مشكلاتي را پديد خواهد آورد. بايد توجه کرد كه اين ساكنان فرصت زيست مشترك نداشتهاند و به صورت ضربتي ساكن اين مناطق شدهاند.
5. البته نبايد اين نكته را فراموش كرد كه مسكن مهر در مناطق مختلف و در حاشيه شهرهاي متفاوتي پديد آمده و در هر شهر نيز مختصات خاص خود را دارد. در نتيجه احتمالا در مناطق كمجمعيتتر و در حاشيه شهرهاي كوچك ممكن است موفقتر عمل كند و پيشبيني آن است كه در حاشيه شهرهاي بزرگ احتمالا مشكلات بيشتري خواهد داشت. در حقيقت مسائل مسكن مهر بعد از ساكن شدن افراد و پس از شكلگيري كامل زيرساختهاي شهري و سختافزارها ظهور ميكند؛ يعني زماني كه مسائل نرمافزاريتر و زيرپوستيتر نمايان ميشود.
6. اين تجربه پرهزينه و پرمخاطره به ما ميفهماند كه پديدههاي انساني بسيار پيچيدهتر از آن است كه ذهن مهندسان و مديران تصور ميكنند؛ همچنين نشان ميدهد كه روندهاي طبيعي شكلگيري حيات اجتماعي واقعا طبيعي است، به اين معني كه نميتوان مثلا منظومه شمسي يا سيستم آب و هوايي كره زمين يا حتي اكوسيستم يك جنگل يا درياچه را به مدلهاي ساده تقليل داد، پس پديدههاي انساني هم يك سير طبيعي دارند، با اين تفاوت كه از پيچيدگيهاي خاصي نيز برخوردارند. بر اين اساس است كه وقتي بلايي بر سر محيطزيست ميآوريم و مثلا درياچهها را خشك ميكنيم، اين اثرات تخريبي دير يا زود قابل مشاهده ميشوند اما مسائل و پيامدهاي پديدههاي انساني و طرحهايي چون مسكن مهر، به سادگي به چشم نميآيند و از ديد گريزانند.
7. آخرين نكته اينكه سياستهاي مرتبط با حوزه مسكن در كشورهاي ديگر سالها است تجربه شده و سياست دخالت مستقيم دولت آن هم با اين حجم و به اين شكل ديگر طرفداران گذشته را ندارد. براي پاسخ به تقاضاي مسكن و رفع معضلات آن نبايد به تجربه انباشته ديگر كشورها و دولتها بيتوجه بود. همچنين بايد توجه کرد كه سياستهاي مسكن نيز بايد در چارچوب «سياستاجتماعي» (social policy) ديده شود، زيرا علوم اجتماعي اين قابليت را دارد كه پديده اي مثل سياستگذاري يا پروژهاي مثل «مسكن مهر» را با ديدي از بالا بررسي و مشكلات و مسائل آن را به صورت يك كل واكاوي كند. سياستهاي اجتماعي متكي به آزمون و خطاهاي بسياري است كه جوامع مختلف آن را تجربه كردهاند. بياعتنايي به اين تجربه، هزينههاي بسياري به ما ساكنان فعلي و نيز آيندگان اين سرزمين تحميل خواهد كرد.
*کارشناس ارشد و پژوهشگر علوم اجتماعی