دگراندیشی در مکتب دیکانستراکشن
• مکتب دیکانستراکشن یکی از شاخههای مهم فلسفه پستمدرن محسوب میشود و نقدی بر بینش ساختارگرائی و تفکرمدرن است؛ و هدف از آن گسستن از مفاهیم مطلق گذشته و پیوستن به وادیهای ناشناخته آینده است.
• تاثیری که این مکتب در معماری بر جای میگذارد بیشتر در بعد ظاهری آن مطرح گشته و مفاهیم زیباییشناختی آن را دگرگون میسازد، از اینرو بررسی جنبههای زیباییشناسی معماری دیکانستراکشن ضرورت مییابد.
• زیباییشناسی دراین قرن به تعمیمدهی بازتابهایی خاص در تاریخ پرداخت؛ بازتابهایی که به زعم نگارندگان ”باز تعریفی” را در واژگان زیباییشناسی به وجود آورد تا امکان احساس لذتی در ادراککننده را بر اثر هیجان و تمایل به ادراک تجربهای جدید بر پایه ”دگرادراکی” مبتنی بر ”دگراندیشی” فراهم گرداند و پس از ادراک توسط حواس و یا انتقال به مرکز اندیشه، واکنشهایی مبتنی بر تجربههای اندوخته شده را برانگیزاند.
مقدمه
• مکتب فکری دیکانستراکشن توسط ژاک دریدا فیلسوف فرانسوی پایه گذاری شد.
• ساخت شکنی در فلسفه را میتوان تلاشی برای جلوگیری از ارزش گرایی ”منطق – محور“ یا منطقگرایی ”ارزش – محور“ در ساحت زیباییشناسی هنرومعماری دانست.
• ساختشكني، انديشههاي غرب را همواره زير سيطره متافيزيك حضور میداند ودریدا به عنوان یک فیلسوف زیباییشناس، اساس گفتار خویش را بر مفهوم ”sous rapture “ قرار میدهد که به معنی نوشتن یک کلمه، خط زدن آن و بعد چاپ کردن آن به همان صورت خط خورده است، بی آنکه پاک شدهباشد. منظور اين است كه اين كلمه چون نارسا بوده، خط خوردهاست ولي ضروري بنظر میرسد كه همچنان خوانا بر جا بماند (قره باغي،1380). بر اين اساس گويي در انگاره دريدا، معيارهاي سنتي زيبايي شناسي میبايست پاك شود ولي بايد همچنان خوانا باقي بماند، همانند روش عكسبرداري با اشعه ايكس كه براي اطمينان از اصل بودن تابلوهاي نقاشي به كار گرفته میشود و با كمك اشعه مادون قرمز تمام لايههاي زيرين تابلو نيز مرئي میشود تا تصاوير زير تصوير روئي نيز به چشم آيد و زيبايي آنها نيز از اين بستر ادراك گردد و در اين راه نه تنها معيارهاي زيباشناختي اثر بلكه روش انديشيدن و دريافت مخاطب هنري را نيز واسازي و حتي، گاهي ويران میكند.
• تلاش ساخت شکنی بر آن است تا با طرح پرسشی بنیادی از معماری یا معیارهای زیبایی شناسی آن، نه در جایگاه خود بلکه در جایگاه جدیدی از موجودی همتای خود، بر این نکته اشارت ورزد که باید به گونهای جدید بر معیارهای زیباییشناسی، نظری تازه افکند و این بار، نه از جایگاه وجودی فلسفه بلکه از محملی دیگر، این باز اندیشی را ممکن گرداند.
• چالش زیبایی شناسی واسازی را در همین جا میتوان جستجو کرد که آیا آشفتگی و نابسامانی ظاهری را به عنوان پیامدی از این رویکرد جدید میپذیرد و همانند پست مدرنیزم، دچار نوعی بی ثباتی اصالتی، بی هویتی ساختاری، ابهام و تناقض درونی و مضامین زیباییشناسی خشن و بی رحم میگردد؛ يا تنها سعي دارد كه نشان دهد كه پيادهكردن يا واسازي يك ساختار ،چيز جديدي را در خود اين ساختار آشكار میسازد كه پيش از اين پنهان بودهاست و يا زير سيطره اصول قبلي امكان بازنمايي را در خود نيافتهاست. بر اين اساس زيباييشناسي ساختشكني در مسيري قرار میگيرد كه برچسب پست مدرنيستي به خود میگيرد يا از نوعي تمايز، اختلاف، تغاير و تحديد برخوردار میگردد كه معلول عدم تلاش ساخت شكني بر تعريفپذيري يا تعريفكردن مفاهيم زيبايي شناسي معماري واسازي است.
سوال
• زیبایی که به عنوان یکی از معیارهای پذیرفتهشده برای ارزش سنجی کالبدی در معماری مطرح میگردد و دارای تعاریفی است که اصول زیبایی شناسی معماری را تشکیل میدهد در معماری دیکانستراکشن که به ساختار شکنی تعاریف میپردازد چگونه مطرح میشود؟
اهداف
• با توجه به این نکته که معماری دیکانستراکشن بیش از یک دهه است که در دانشکدههای معماری ارائه شده است، این تحقیق بر پایه ی شناخت معیارهای زیبایی شناسی در این مکتب که محتوای اصلی آن ساختارشکنی تعاریف است و معیارهای گذشته که به عنوان اصول پذیرفته شده میباشد تدوین گردیده است.
محدوده
• تعریف زیبایی شناسی.
• زیبایی شناسی در اصل لغتی یونانی و به معنی ادراک و تفاهم است.
• علم زیبایی شناسی به معنی وسیع کلمه به بررسی روشهای احساس محیط و موقعیت فرد در داخل آن میپردازد و موضوع آن شناخت زیبایی است از این رو توجه به مفهوم زیبایی در این راستا ضرورت مییابد.
• زیبایی چیست؟
• زیبایی نمودی از پدیده است که پس از ادراک توسط حواس و انتقال به مرکز اندیشه یا مشاهده ادراک کننده، واکنشهایی مبتنی بر تجربههای اندوخته شده را در مخاطب برمیانگیزد.
• در چیستایی زیبایی، گروتر چنین بیان میکند که انسان در مواجه با یک جسم یا پدیده، پیامهایی را از آن دریافت میدارد که احساسات درونی او را تحت تاثیر قرار داده وماهیت آن پدیده را در ذهن او شکل میدهد. وقتی زیبایی شناختی یک پیام به حد مشخصی برسد، فرد جسمیرا که پیام را از آن دریافت نموده، زیبا تشخیص میدهد. این حد خاص مقداری از اطلاعات میباشد که گیرنده را وادار به تشکیل طرح واره نموده و از این طریق ارتقائ، سطح ادراکش را به سطحی بالاتر از سطوح ادراکی میرساند وبه عکس نیز میتوان گفت که یک چیز زیبا، ادراکی غنی را برای ما ممکن میسازد و این باعث رضایت ما میشود.
• ميزان زيبايي
• «ميزان زيبايي» احساس لذتي در ادارککننده است که بر اثر تمايل به تکرر تجربهي فردي در عالم مشاهدهي دروني حاصل ميشود،اين تمايل نيز بر اثر کسب تجربه در هر زمينه، در انسان تکوين مييابد (نيوتن،1366،ص276).بر ميزان زيبايي میتوان مراتب كميت و كيفيت را نيز متصور شد كه از اين بستر كيفيت هنري آن معيارهاي ارزيابي را در بر میگيرد كه بر چوني و چگونگي زيباشناختي میپردازد و كميت هنري به معيارهايي اشاره میكند كه بر چندي و اندازه زيبايي، سوي نظر دارد. تلاشهاي اساسي براي تبيين و تعيين كمیزيبايي در تاريخ هنر و معماري صورت گرفته است كه زيبايي را با استفاده از معيار و فرمول رياضي بيان میكند(گروتر ،1375).یکی ديگر از معيارهاي زيبايي شناسي را میتوان مبتني بر ارزش دانست كه ارزش گذاري زيبايي را در سطح اصيل تا بي بنيان به ارزشهاي پايه زيبايي شناختي ،سبك و مد تقسيم میكند. اين معيار ارزشي زيبايي شناختي در ساخت شكني دچار چالشي فراگير میشود و از گردونه ميزان سنجي معيارهاي زيبايي شناسي ساخت شكني، خارج میگردد.
هدف زيبايی
پاسخ به اين پرسش از دو ديدگاه در تاريخ معماري قابل بيان است:
الف- ديدگاه فلسفي- روان شناختي
ب- ديدگاه نظريهي اطلاعات_ارتباطات
• فرويد در کتاب "ناآرامیدر فرهنگ" حاصل زيبايي را تسکيندهندهاي براي تحمل زندگي در رنجها و مشکلات ميانگارد.
• در ديدگاه «ويتروويوس» (قرن اول قبل از ميلاد)، زيبايي را در نماي خوشآيند و مطبوع ساختمان و محاسبهي «تقارن» اجزاي آن ميداند.
• در ديدگاه روان شناختي نظرات فيلسوفان متغير و متفاوت است که تغيير و تحديد را در حوزهي زيباشناسي به همراه دارد.
• در ديدگاه نظريهي اطلاعات بايستي محتواي زيباييشناسي از حداکثر دريافت ذهني عيني، 16 بيت در ثانيه کمیبيشتر باشد. اطلاعات «سمانتيک» ذهن را مشغول ميدارد و اطلاعات «زيباييشناسي»، عواطف را مخاطب قرار ميدهد.
• در ديدگاه مدرنيستي ،معماري تجريدي و يا به گونه اي انتزاعي میشود و جنبه فانكشنال و عملكردي به خود میگيرد كه هر گونه تزيين وعنصر بدون كاربست در ساختمان را به كناري مینهد.
• پست مدرنيسم نيز تنها انگاره تغيير مدرنيسم را در سر میپروراند، گويي تنها مدعي است كه هر گونه گذر كردن مطلق، يعني آرمان شهرباوري رمانتيك، را زير پرسش میبرد، در حالي كه در بهترين شكل ،تنها گونه اي انتقاد از خود و شكاكيت نسبت به مدرنيسم است و يا میتوان آن را مدرنيته اي فراسوي علم باوري يا شالوده باوري وساخت باوري،در نظر گرفت يعني به گفته آلبرت ولمر، تنها خبراز مدرنيته اي جديد میدهد كه به ادراك درستي از انحرافهايي رسيده است كه روح مدرن را تسخير كرده است و يا جهان گستري دموكراتيك و كثرت باوري را در ذات خويش میپروراند.
• در فلسفه ساخت شكني نيز تا حدودي همين رويكرد ملموس است كه ساخت باوري را به كناري مینهد و هرگز حتي قصد آن را نيز ندارد كه آنچه را مدرنيسم در معيارهاي زيباشناخت خويش پرورانده است و يا ناخواسته بوسيله بزرگان معماري خويش به منصه ظهور رسانده است را مورد تدقيق جدي قرار دهد و يا هدفي بر آن مترتب شود و تنها به ساخت شكني همان ساختارهاي سنتي بسنده میكند و اين گمان را بوجود میآورد که ساخت شکنی برآن است تا تنها لايههاي پنهان زيبايي شناسي آثار پيشين را آشكار كند و هرگز به ارزيابي آنها ياتدوين معيارهايي در اين باره نمیپردازد.
• نكته قابل تامل در اين است كه ظهور معيارهاي زيبايي شناسانه واسازي را میتوان، تنها در انگاره معمار، آنهم در حد بسنده جستجو كرد كه از احساس تهييج دروني بهره میگيرد كه تنها نمودي درون ذات، براي طراح و معمار بحساب میآيد و تعميم آن در مقياس معيارپذيري يا معيارسازي در زيباشناخت واسازي، تا حدودي متناقض ويا حتي ناشدني مینمايد و بر اين اساس به گونهاي تناقض، زيباشناختي در آثار معماران واسازي دچار میگردد.
• زیبایی شناسی در معماری
• زیبایی در معماری را میتوان با بیان نظریات برخی از معماران برجسته به صورت زیر مطرح نمود:
• ویتروویوس در بیان زیبایی در معماری توجه به سه اصل «استحکام،مفید بودن و ظرافت»را مهم تلقی مینماید.
• لئون باتیستا آلبرتی میگوید زیبایی در همخوانی قانونمند بین اجزا است طوری که نتوانیم چیزی به آن بیفزاییم یا کم کنیم یا چیزی را در آن تغییر دهیم بدون اینکه از خوشایندی آن بکاهیم.
• آندره پالادیو نیز نظرش را بر پایه ی نظر ویتروویوس و آلبرتی قرار داده و چنین بیان میکند که:«زیبایی به همراه ایستایی و کارایی سه اصلی میگردد که یک بنا را قابل ستایش مینماید»
• یا«سرچشمه زیبایی،وجود فرمهای قشنگی است که در همانگی با فرم کلی قرار دارند و هماهنگی بین اجزا از طرفی و اجزا با کل از طرف دیگر باعث میگردد که ساختمان چون پیکری واحد وکامل به نظر آید».
تعریف دیکانستراکشن
• دیکانستراکشن در فارسی ساختارزدایی، شالوده شکنی، واسازی، ساختارشکنی ترجمه شده است.
• شاید این کثرت اسامیبه دلیل این باشد که هنوز ابهامات و سوالات زیادی در مورد دیکانستراکشن در کشور ما وجود دارد.
• مکتب دیکانستراکشن یکی از شاخههای مهم فلسفه پست مدرن محسوب میشود و نقدی به بینش ساختارگرائی و تفکر مدرن است. این مکتب در
حقیقت منجر به ایجاد تعاریف جدید از مفاهیمیکه به عنوان اصل پذیرفته شده بود گردیده و هدف آن گسستن از مفاهیم مطلق گذشته و پیوستن به وادی
های ناشناخته آینده بود.
تاریخچه دیکانستراکشن
• این مکتب برای اولین بار توسط ژاک دریدا فیلسوف معاصر فرانسوی در سال 1930 پایه گذاری شد. و در حقیقت پاسخی بود که دریدا در مقابله با
ساختارگرایان اذعان نمود.
• ساختارگرایی در واقع واکنشی در مقابل خردگرایی و ذهنیت مدرن بود که اندیشههای دکارت، کانت و سایر بزرگان مدرن را زیر سوال میبرد.
• این معماری به عنوان سبکی فراگیر و جهانی عمر نسبتا کوتاهی داشت و از حدود یک دهه فراتر نرفت ولی تاثیری شگرف و بنیادین بر شیوه
طراحی و نوع بازنمایی معنی و تفسیر در حوزه معماری برجای گذارد.
فلسفه دیکانستراکشن
• در بینش دیکانستراکشن ما در یک دنیای چند معنایی زندگی میکنیم. و هر کس معنا و استنباطی متفاوت با دیگران از پدیدههای پیرامون خود قرائت میکند و آنچه که خواننده استنباط و برداشت میکند واجد اهمیت است.
• به عقیده دریدا معنای متن را گوینه تعریف نمیکند بلکه شنونده و یا خواننده متن است که با توجه به ذهنیت و تجربه خود این معنا را که میتواند متفاوت از منظور و غرض گوینده یا مولف باشد مشخص میکند. و دیکانستراکشن کردن یک متن به معنای بیرون کشیدن منطقها و استنباطات مغایر با خود متن است.
• یکی از نویسندگان و نظریه پردازان معاصرایرانی، مینویسد : هدف دیکانستراکشن گشودن یا بازکردن تمام ساختارها و شالودههاست. مکتب
شالوده شکنی، متن را به اجزا و یا پارههای مختلف آن تفکیک کرده وآنها را از هم مجزا ساخته و عناصر متعدد و متشکله آن را پاره میکند و از این طریق تناقضات و مفروضات آن را آشکار میسازد.
معماری دیکانستراکشن
• شخصی که برای اولین بار مباحث فلسفی دیکانستراکشن را وارد عرصه معماری نمود پیتر آیزنمن معمار معاصر آمریکایی است. آیزنمن نه تنها با مقالات و سخنرانیهای خود بلکه با فضاها، کالبدها و محوطه سازیهای متعددی که ساخته فلسفه دیکانستراکشن را به صورت یکی از مباحث اصلی معماری در طی دهه 80 میلادی در آورد.
• او معتقد است که معماری در هر زمان ومکان باید اکنونیت داشته باشد و برای رسیدن به شرایط فوق حقایق و نمادهای گذشته باید شکافته شوند و مفاهیم جدید مطابق با شرایط امروز از درون آنها استخراج شود.
• به نظر او در زندگی امروز ما دوگانگیها و تقابلهایی مانند زشتی و زیبایی، ثبات و بی ثباتی، وضوح و ابهام، پایداری و تزلزل، سودمندی و عدم سودمندی و صراحت و ایهام وجود دارد که باید در ساحت معماری به عنوان تجلی گاه شرایط زندگی امروز ما به نمایش گذاشته شود.
• در معماری دیکانستراکشن سعی بر این است که برنامه و مشخصات طرح مورد مطالعه و وارسی دقیق قرار گیرد. همچنین خود سایت و شرایط فیزیکی و تاریخی آن و محیط اجتماعی و فرهنگی ای که سایت در آن قرار گرفته نیز مورد بازبینی موشکافانه قرار میگیرد.
• در مرحله بعد تفسیرها و تاویلهای مختلف از این مجموعه مطرح میشود.
• در نهایت کالبد معماری به صورتی طراحی میشود که درعین برآوده نمودن خواستهها ی عملکردی پروژه، تناقضات و تباینات بین وعات اشاره شده در فوق و تفسیرهای مختلف ز آن ارائه شود لذا شکل کالبدی به صورت یک مجموعه چند معنایی ابها م برانگیز متناقض و متزلزل ارائه میشود که خود طرح زمینه را برای تفسیر و تاویل بیشتر آماده میکند.
زیبایی شناسی در معماری دیکانستراکشن
• ”دگرگونی“ معیارهای زیباشناختی و”دگردیسی“ حاصل در فرمهای معماری برپایه”دگراندیشی“ و ”دگرادراکی“ است که از ایجاد انگیزش آنی در روند طراحی معماری یا ایجاد ”تخریب“ ساختارهای سنتی زیباشناختی در معماری، همچون ”تقارن“، ”نظم“، ”تناسب“ و ”سلسله مراتب“ فرمیهمگام با دگرگونی مفاهیم عملکردی حاصل میشود، و بنیان اندیشه دریدا در زیبایی شناسی واسازی را شکل میدهد.
• دوری از ساختارهای سنتی شکل گرفته بر پایه“ خردورزی ” تنها میتواند نمودی بر ” فرم ” و جایگاه ” مفاهیم عملکردی ” در معماری را رقم زند.
• با توجه به این مساله که تلاش دیکانستراکشن بر آن است تا با طرح پرسشی بنیادین از معماری یا معیارهای زیبایی شناسی آن،نه درجایگاه خود بلکه در جایگاه جدیدی از موجود همتای خود،بر این نکته اشارت ورزد که باید به گونه ای جدید بر معیارهای زیبایی شناسی نظری تازه افکند، زیبایی شناسی بطور کلی در معماری دیکانستراکشن از نوعی تمایز،اختلاف،تغایر و تحدید برخوردار میگردد که دلیل آن تلاش ساختار شکنی برعدم تعریف پذیری وعدم ایجاد معیارهایی جهت تطابق پدیدهها با اصولی که آنها را تعریف پذیر مینمایند، است.
فرضیات تحقیق
• زیبایی امری نسبی است که بسته به نیازها و تغییرات فرهنگی و شیوههای قومیدر طول زمان میتواند تغییر نماید
و دارای اصولی جدید گردد که ممکن است مغایر با اصول قبلی باشد و از اینرو در رابطه با دیکانستراکشن میتوان ابعاد زیبایی
شناختی آن را در بعدی دیگری که شاید حتی در تضاد با اصول اولیه باشند مطرح نمود به عبارتی چون زیبایی مبتنی براصولی
است که بیشتر به جنبه احساسات و ادراکات متکی است تا بر جوانب علمیو منطقی از این رو قابل تغییر بوده.
جمع بندی و نتیجه گیری
• ”دگرگونی“ معیارهای زیباشناختی در فلسفه ساخت شکنی و ”دگردیسی“ حاصل در فرمهای معماری مبتنی بر ”دگراندیشی“ و ”دگرادراکی“ که از ایجاد انگیزش آنی در روند طراحی معماری یا ایجاد ”تخریب“ ساختارهای سنتی
زیباشناختی در معماری، همچون ”تقارن“، ”نظم“، ”تناسب“ و ”سلسله مراتب“ فرمیهمگام با دگرگونی مفاهیم ” عملکردی صرف “ و نه ” صرفا عملکردی “ حاصل میشود، بنیان اندیشه دریدا در زیبایی شناسی واسازی است.
• دوری از ساختارهای سنتی شکل گرفته مبتنی بر ”خردورزی“ تنها میتواند نمودی بر ”فرموجایگاه”مفاهیم عملکردی“ در معماری را رقم زند.