نقش هنر و معماری در ماندگاری ادیان
نقش هنر و معماری در ماندگاری ادیان
خــلـاصــــــــــــــه : انسان از دیرباز با توجه به آثاری که از او بجای مانده، زندگی خود را با هنر در هم آمیخته و در بسیاری از موارد با آثار هنری خود با خدای خود در ارتباط بوده است. نقش هنر در تصویر (تجلی) اعتقادات دینی، به وضوح در آثار انسان پیداست. اگر بخواهیم رابطه هنر و دین را کنکاش کنیم و پاسخ این سؤال که آیا هنر در ماندگاری ادیان نقشی داشته یا نه و یا به صورت دیگر، هنر عامل ماندگاری دین شده است یا دین عامل ماندگاری هنر شده است برسیم باید اول تعریف هنر از دیدگاه اندیشمندان ادیان مختلف را فهمید و خاستگاه هنر را روشن ساخت و بعد هنر مقدس و نامقدس را از هم تمایز داد و ویژگی¬های هنر دینی را مورد کنکاش قرار داد تا بتوان به رابطه میان هنر و دین پی برد و در نتیجه آن جایگاه هنر و دین را مشخص نمود، که آیا هنر با دین در ارتباط است یا خیر؟ اگر هنر و دین در ارتباط است، نقش سازنده بر عهده کدام بوده است. اما به این امر باید واقف بود که هنر در تجلی آموزه¬های دینی نقش بسزایی داشته است.
چکیده :
انسان از دیرباز با توجه به آثاری که از او بجای مانده، زندگی خود را با هنر در هم آمیخته و در بسیاری از موارد با آثار هنری خود با خدای خود در ارتباط بوده است. نقش هنر در تصویر (تجلی) اعتقادات دینی، به وضوح در آثار انسان پیداست. اگر بخواهیم رابطه هنر و دین را کنکاش کنیم و پاسخ این سؤال که آیا هنر در ماندگاری ادیان نقشی داشته یا نه و یا به صورت دیگر، هنر عامل ماندگاری دین شده است یا دین عامل ماندگاری هنر شده است برسیم باید اول تعریف هنر از دیدگاه اندیشمندان ادیان مختلف را فهمید و خاستگاه هنر را روشن ساخت و بعد هنر مقدس و نامقدس را از هم تمایز داد و ویژگی های هنر دینی را مورد کنکاش قرار داد تا بتوان به رابطه میان هنر و دین پی برد و در نتیجه آن جایگاه هنر و دین را مشخص نمود، که آیا هنر با دین در ارتباط است یا خیر؟ اگر هنر و دین در ارتباط است، نقش سازنده بر عهده کدام بوده است. اما به این امر باید واقف بود که هنر در تجلی آموزه¬های دینی نقش بسزایی داشته است.
- مقدمه:
هنر، یکی از بارزترین جلوههای اسرارآمیز فرهنگ و تمدن انسانی است که همواره بر حیات انسانی سایه افکنده است. هنر از بهترین ابزارهای شناخت تمدن ها و ادیان مختلف است. بیشترین آثار هنری، در زمینه ی دینی به وجود آمده است؛ آثاری چون معماری با شکوه معابد، کلیساها، مساجد که در قلب خود آثار هنری دیگری را دربر دارند. هنر با تجلی معنا (دین) عامل ظهور دین و محسوس بودن ساختار آن شده است. هنر علاوه بر بازنمائی مفاهیم دینی،نشان دهنده لایه های فرهنگی یک جامعه است.تاکنون اندیشمندان زیادی به این موضوعات پرداخته اند، شخصیت های برجسته ای چون سید حسین نصر، تیتوس(ابراهیم) بورکهارت، فریتهوف شوآن، آناندا کوماراسوامی می توان نام برد. با شناخت هنر و خاستگاه آن و مشاهده نگرش اندیشمندان مختلف نسبت به هنر و تعریف آن و با شناخت دین، می توان به رابطه این دو مقوله پی برد و اینکه اگر آثار هنری با مضامین دینی و بیان روحانی و آسمانی به کمک دین نمی آمد شاید مانند امروز دین برای انسان محسوس و قابل درک و کنکاش نبود. از این رو ما در این مقاله به رابطه میان هنر و دین و چگونگی شکل گیری هنر مقدس (دینی) می پردازیم. قبل از این که هنر دینی را بررسی کنیم باید با واژه امر متعال (مقدس) آشنا شویم، زیرا آن چیزی که هنر دینی را از دیگر هنرها جدا می سازد قداست این هنر است.
- هنر:
هنر در لغت به معنای فن، صنعت، علم، معرفت، امری همراه با ظرافت و ریزه کاری، آن درجه از کمال که فراست و فضل را در برداشته و نمود آن صاحب هنر را برتر از دیگران بنمایاند، کیاست، زیرکی، لیاقت، کفایت و کمال آمده است. در تعریف هنر اندیشمندان زیادی اظهار نظر کرده-اند.فیثاغورث و افلاطون هنر را تقلید دانسته اند، در نظر افلاطون، تقلید با این معنا که عالم محسوس مرتبۀ « تنزل یافته و شبح گونه ای» از عالم مثُل است، مناسبت دارد. به بیانی فلسفی او از تقلید، معنایی وجود شناختی ارائه می کند. در نظر ارسطو نیز ابداع شاعرانه، نقاشی، موسیقی، رقص و ... همه از انواع تقلید است. یعنی در همۀ اینها، از خوبی ها و بدی های زندگی، از فضایل و رذایل تقلید می شود. اما در فنون تقلید، هنرمند صرفاٌ به آنچه در طبیعت و واقعیت هست، اکتفا نمی کند، بلکه از فضایل و رذایل بالفعل و واقعی در می گذرد و با قوای درونی خویش به آنچه از واقعیت اخذ کرده، مایه می دهد؛ اثری که ابداع می شود، با مصنوعات کاملا متفاوت است و اثر ربط و نسبت بی واسطه و حضور هنرمند و طرحی که پیاده کرده کاملا در اثر عیان است و به همین ظهور و بروز نسبت بی واسطه و حضور هنرمند است که یک اثر را هنری می نامند. تقلید برای ارسطو مبنای سیر هنرمند است و به منزلۀ تختۀ پرش اوست. ارسطو در واقع هنر را از خیال پردازی محض جدا می سازد و می گوید که سیر خیال با «اخذ عناصری از عالم واقعیت» تحقق می یابد و به بیان دیگر، خیال هنرمند خیال ابداعی است نه وهمی (ریخته گران 1370،صص 10-12).
از اولین کسانی که با تفصیلی مناسب به مسألۀ هنر پرداخته، امانوئل کانت است. او هنر را حاصل نبوغ و نبوغ را موهبتی طبیعی می داند که به هنر قاعده می بخشد. او این قاعده را مبتنی بر عقل نمی داند و بلکه آنرا یک روند سازگاری طبیعی می داند و طبیعت با اعطای نبوغ، شخص به ابداع خود دست می-یابد. برای کانت نبوغ کاملا در برابر تقلید است. با ابداع هنری، عالم فوق حس و محسوس(عالم آزادی انسان)، در عالم ضرورت طبیعی(عالم پدیدار) به ظهور می رسد. در این صورت، اثر هنری تجلی عالم آزادی انسان و راهی برای تحقق غایت طبیعی وجود اوست (همان).
در نظر مارتین هایدگر (1889-1976) متفکر آلمانی، هنر را دارای دو وجه وجود زمینی و آسمانی می داند. در وجه زمینی شیئیت همه اثرها با هم یکی است، اما در وجه آسمانی با « عالمی دیگر» بر روی ما گشوده می شود و تجلی می یابد. بنابر این هر اثر هنری دارای دو شأن شیئی و فرا شیئی است که به ویسله اثر هنری تجلی می یابد. پس بنابراین در این دیدگاه همه آثار هنری تمثیلی اند و از «غیر» می-گویند، اگر چه ظاهر طبیعی آن از عناصر طبیعی چون سنگ ، چوب، فلز و ... باشد ( ریخته گران، 1385).
در نظر فریتهوف شوآن، هنر به معنی عیان بخشیدن به زیبایی است. به طوری که شاید بتوان گفت زیبایی تجسم می یابد تا انسان بتواند آن را حس کند. به نظر شوآن «حقیقت زیبایی» بدیهی ترین امری است که در حوزۀ زیبایی شناسی کمتر بدان پرداخته شده است. عناصر زیبایی حقیقی اند و فرح انگیزی آنها از حقیقت آنها نشأت می گیرد و همچنین زیبایی برای انسان ژرف اندیش، موجب یادآوری عالم معنا است. مبدأ الهی « مطلق» است و با وجود اطلاق خود، «نامتناهی» و نیز دارای کمال و زیبایی، وصف کمال نظم، قاعده و رمز و راز است، بدین صورت که در منعکس ساختن «نامتناهی»، نحوه ای از رمز و راز را یجاد می کند. بنابر این زیبایی از طریق این دو صفت است که تأثیر می کند و در عین حال، موجب تسکین و آرامش عقل و احساس می شود. بدین ترتیب، شوآن معتقد است که در هنر مقدس، انسان در همه جا بالضروره، نظم و قاعده و رمز و راز می یابد و توازن این دو قاعده موجب کمال می شود ( شوآن،1382، ص 16).
استاد علامه محمد تقی جعفری در تعریف هنر، هنر را متشکل از سه قطب در نظر گرفته اند.
• قطب یک: احساس خاصّ که معلول نبوغ یا اشتیاق خاصّ
• قطب دوم: کارگاه مغز و روان (و با یک نظر هویّت نفس آدمی) است.
• قطب سوم: وجود عینی هنر در جهان خارجی
هنر با توجه به قطب یک، یكى از حقایق درون آدمى است و از مقوله خیال و اعتبارات و توهّمات نیست. مانند نبوغ و اكتشافات و اشتیاق به آنها. و از جهت ارزش با قطع نظر از ارزش ذاتى خود این حقیقت، استعداد برخوردارى در ارزش هاى فعلى را دارا مى باشد.
هنر با توجه به قطب دوم، احساس و فعالیت هنری مانند یک رود از مغز و روان آدمی سرچشمه می-گیرد و به همراه كیفیّت پذیرفته و با مختصّات هویّت نفس آدمى توجیه گشته و آماده بروز در صفحه جامعه مى گردد.
هنر با توجه به قطب سوم، آدمی با به وجود آوردن یک اثر هنری در جهت رفاه حال مردم و ارتقا کیفی زندگی آنان به وسیله هنر با مردم در ارتباط است. (علامه جعفری 1380).خاستگاه هنر :
انسان اولیه در اعماق غارهای آهکی فرانسه و اسپانیای امروزی، اولین نمونه هنر را به وجود آورد. انسان کرومانیون دوره دیرینه سنگی، از کنده کاری هایی چند، برای کشیدن تصویر حیوانات استفاده می کرد. آنها با کشیدن این تصاویر (مانند حیوانت که غذای آنان بودند) حیات خود را تداوم می بخشیدند و طرح های قرمز، سیاه و زرد را برای مراسم آئینی خود رسم کرده است. دوگانگی عمل و نظر در زندگی انسان ابتدایی راه نداشت. کشیدن تصویر حیوان گرفتار در دام در ذهن او همان دام گذاری و تیراندازی بوده است. انسان ابتدایی برای دستیابی به هدف خود، با تصویر نمودن حیوان مورد نظر و تقلید از حرکات او به صورت رقص و ترانه این امر را برای خود میسر می ساخت و به همین سبب او تصاویر و مجسمه های خود را همچون ابزارهای خویش، دور از دسترس دیگران قرار می داد.
انسان ابتدایی برای مهار کردن نیروهای طبیعت با استفاده از راز نیایش و تصاویر ترسیمی با محیط اطراف خود سازگار شد. با استفاده از تخیل خود، عالمی الهی را در دنیای حقیقی خلق کرد و با تصویر آن در هنر، به حقیقت آن، ورای هرگونه واقعیت محسوسی اعتبار بخشید. انسان با هنر بود که به اوهیت نزدیک شد. اگر او توانست تصویر یک حیوان را به شکل بدوی آن به صورت تقلیدی ترسیم نماید یا بعد از آن، طرحی عرفانی از کل کیهان (مانند مندله) ایجاد نماید، گرچه او آفریدگار عالم نیست ولی یک خالق است و می¬تواند در محیط اطراف پرآشوب خود آرام گیرد ( همان).
انسان از ابتدا به تزئین علاقه داشت؛ از سنگ آهن برای رنگ آمیزی بدن و موی خود استفاده نمود، مس قبل از آن که به صورت ظروف کاربردی درآید به صورت تزئینات گردن بند استفاده می شد، آلیاژها، جوشکاری های اولیه برای تزئینات و جواهرآلات به وجود آمدند (همان). از این مشاهده می شود که اشتیاق به هنر از ابتدای تاریخ و قبل از آن در بین انسان ها وجود داشته است.
انسان از آغاز، همان طور که ابزار و سلاح می ساخت و خوراک و جانپناه می جست، پیکره مس ساخت و رقص و دست افشانی می کرد، جادو و افسون می کرد، و با افسون بر نام ها و کلمه ها نفوذ می کرد، با پنهان ساختن نام ها در بعضی قبیله ها دلیل بر این نکته بود که آنها نا را جزئی از وجود خود می دانستند و آشکار شدن نام را با اسیر شدن در دست دشمن می دانستند. این بینش باعث ارزش برای کلام و کلمه و نام ها شد و این نواها همراه با کار دسته جمعی دارای نظم بود تا آن که از فریاد کار و صدای ابزار و کلمه های مقدس و جادویی، ترانه و شعر و موسیقی به وجود آمدند تا آنجا که بسیاری از ابزار موسیقی، همان ابزار کار هستند. وابستگی موسیقی به زندگی، از ترانه های مردم بومی می توان نتیجه گرفت. مثلا در موسیقی هندی، صدای طبیعی جانوران مانند فیل و طاووس، بسیار تقلید شده است (مرزبان، 1383، ص 7). با وجود شواهد عینی می توان گفت که در خصوص هنرهای رزمی و مبارزات و ورزش های بومی، روش ها و ابزارها، روش ها و ابزارهای کار هستند. به طور مثال هنرهای رزمی چینی و ژاپنی که ابزار مبارزه همان ابزار کار است و ورزش باستانی ایرانی، ورزش بدنسازی رزمی با ابزار جنگی که هم توجه به جسم و نیرومند سازی آن دارد و هم بعد روحانی انسان.
تصاویر و تندیس ها، تاریخ اجرای عبادت بشر را ثبت کرده اند، میلیون ها تصویر، در طی قرون، ترسیم، تراشیده، حکاکی شده است و همانگونه که در آسیا دیده می شود، در صحنه رقص و نمایش، ریشه های دینی با هنر پیوند خورده است، از این رو رقص و نمایش، ریشه در آئین های دینی دارند.
از نگاه استاد بزرگوار شهید مرتضی مطهری هنر منشأ الهی دارد و جنبشی است از سوی انسان تا بتواند درد هجران را كاهش دهد. او معتقد است منشأ عشق در هجران است و هجران توأم با دردی است كه جز با وصال معشوق پایان نمی گیرد. انسان درد خدا دارد وعاشق كمال مطلق است و این درد و عشق او را از درون به سوی حق می كشاند. واقعاً رمز نافرجام جلوه كردن عشق های عرفانی در ادب فارسی و پایان یافتن آن با مرگ عاشق این است كه نشان دهد وصل در این دنیا بین عاشق و معشوق اتفاق نمی افتد. عاشق انسان است و معشوق واقعی خداست كه گاه در چهره ی لیلی و گاه در چهره ی شیرین ظاهر می شود. انسان در این خاكدان از وصل دور است و جز با مرگ و آزاد شدن جان از قفس بدن، این هجران پایان نمی پذیرد ( مطهری ).
- امر مقدس :
برای شناخت دین و ارائه تعریفی روشن از دین، اول باید امور دینی را بازشناسی نمود و سپس تمایز بین اندیشه های دینی و غیر دینی را درک کرد و از ترکیب آنها باید اجتناب کرد. آن چیزی که پدیده های متنوع موجود در ادیان مختلف را به عنوان پدیده های «دینی» جای می دهد و ما را به درک «تمامیت امر دینی» هدایت می کند، همان خصلت مشترکی است که مبیّن ماهیت دین بوده و پدیده های متکثّر دینی بدان وابسته اند و تحت عنوان «مقدّس» یا «امر قدسی» خوانده می شود. در مطالعات دانشگاهی در خصوص دین، کلمه قدسی به صورت ضمنی بر نوعی ستایش و پرستش امری خاص دلالت می کند و این تعبیر همواره بر دینداری و تعلق خاطر به دین و حفظ سنّت در جامعه دلالت می کند. واژه مقدس در لغت به معنی پاک و منزه است و از نظر دینی به هر آنچه که مورد توجه و تقدیس قرار گیرد گفته می شود. در قرآن ریشه «قدس» ده مرتبه در حالت های صرفی مختلف آمده است (بقره، 30، 87، 253؛ مائده، 21، 210؛ نحل، 102؛ طه، 12؛ النازعات، 16؛ حشر، 23؛ الجمعه، 1). در کتاب مقدّس نیز به امر قدسی با واژۀ قَدوش اشاره است ( معادل واژه یونانی "Hagios" واژۀ لاتینی "Sanctus" از مصدر "Sacer" است). همه این تعبیرات معادل واژۀ «قدسی» است (اتو، 1375). پژوهشگران تعاریف بسیاری از این اصطلاح ارائه کرده اند که در اینجا به معروفترین آنها اشاره می کنیم.
یکی از بنیانگذاران جامعه شناسی نوین و از چهره های برجسته در جامعه شناسی دین امیل دورکیم (1858-1917) است که در آخرین تألیف خود با عنوان صور بنیانی حیات دینی ویژگی ذاتی پدیدۀ دینی را تقسیم دو سویه جهانِ معلوم و موجودات آن، در دو حوزه «مقدس» و «نامقدس» ذکر می کند. اما دایره موجودات و اشیای مقدس را نمی توان به صورت کلی تبیین کرد، چرا که گستره آن، بر حسب ادیان مختلف، بی نهایت متغیر است. از نظر دورکهیم، عناصر طبیعی یا مصنوعی، هر چیزی که در این عالم وجود دارد، می تواند اری مقدّس تلقّی شود. باورها، اسطوره ها و افسانه ها تصوراتی هستند که بیانگر سرشت چیزهای مقدّس می باشند. برخی واژه ها و عبارات و حرکات و سکناتی وجود دارد که فقط اشخاص لاهوتی و مقدس می توانند آنها را برزبان بیاورند و آنها را انجام دهند، بنابراین دورکهیم با خط تمایز خود اندیشه های دینی را از اندیشه های دیگر جدا می سازد و میان این دو قلمرو هیچ گونه پیوستی وجود ندارد زیا ماهیت این از هم جداست. امور و اشیا مقدس و نامقدس همیشه در ذهن انسان دو مقوله جدا از هم تلقی می شود، و نهایت تقابل بین آن دو حکمفرماست (دورکیم). بنابراین تقابل برای تعریف و شناخت مقدس در برابر نامقدس، ضروری است. زمانی که تعدادی امور مقدس با یکدیگر روابط همانگ برقرار می کنند و از کلّ آنها مجموعه ای با وحدت درونی تشکیل می شود، از مجموع ای باورها، مناسک و مراسم مربوط به آنها، دین پدید می آید. پس دین، مستلزم وجود امر مقدّس، سپس سازمان یافتن باورهای مربوط به امر مقدس و بالاخره مستلزم مراسم و اعمالی مشتق از باورهاست (همان،ص 21).
اُتو تقدّس را امری «کاملاً دیگر» می داند. که خود را با شکل، منشأ و اثری کاملاً دیگر، یعنی غیر از آنچه برای ما شناخته شده است، به ما تحمیل می کند. این امر در روم باستان، به «جدای از ما و از دنیای ما» تعبیر می شود. ما به این تحمیل با احساساتی به هم ریخته پاسخ می دهیم. یکبار با حس ترس، وحشت، احترام، کوچکی و پوچی و در عین حال، احساسی آکنده از لذتی هیجان انگیز از عشق تبدیل می شود. تقدس از نظر اُتو هم جذب می کند و هم دفع می کند و به ما در بیکران را می دهد. اگر ما راه های رسیدن از تقدّس به زیبایی را بیابیم، سپس زیبایی این آگاهی را در ما بیدار و ما را با امری کاملا دیگر هدایت می کند.
در حوزه دین اسلام، سید حین نصر، امر قدسی را، حاکی از تجلی عوالم برتر در ساحت های نفسانی و مادیِ هستی می داند. منشأ صدور امر قدسی «عالم روحانی» است که فوق «عالم نفس» قرار دارد و هرگز نباید این دو با هم اشتباه شود، در معارف اسلامی، اولی با روح مرتیط است و دومی با نفس. و اینکه آنچه انسان را به عالم روحانی باز می گرداند، نشان از تقدّس دارد و آنچه از عالم روحانی نزول یافته است میتواند محمل صعود به آن قرار گیرد. بنابراین، امر قدسی از تجلی اعجاز گونۀ امر روحانی در عالم مادی و آسمان در زمین حکایت می¬کند؛ طنینی غیبی است که انسان را به منشأ الهی خویش متذکر می سازد (نصر، 1378، ص 60).
در نهایت می توان نتیجه گرفت که در هر یک از ادیان مختلف جهان می توان مقدسات و امور قدسی را به وضوح مشاهده کرد، ولی با مصادیق متفاوت. انسان نسبت به امر قدسی همیشه احساس خشوع را داشته و سرتاسر وجود او را لبریز می سازد و شاید لحظاتی او را از عالم نفسانی کنده و احساس تعالی را در او برمی انگیزد، چون امر مقدس ریشه در الوهیت دارد، انسان با تماشای موارد مقدس در پی وحدت با آن برمی آید. تمامی این موارد به چگونگی و ذات تقدّس اشاره دارند. در آخر می توان گفت که ویژگی «فعل دینی» این است که هدف آن هرگز به ارزش یا حس خاص محدود نمی گردد، بلکه ارزشی نهایی و حسی غایی را در نظر دارد.
- خصوصیات هنر دینی:
کاربرد هنر یکی از دلایل مهمی است که هنر را می توان «هنر دینی» نامید، اگر یک اثر هنری یک معنای دینی را به تصویر کشد، این تصویر به عنوان یک تعلیم دینی توصیف می شود و می تواند کاربرد دینی داشته باشد. مثلا در معماری، ساخت بنای مسجد، گره چینی ها، کاشی های هفت رنگ، نقش و نگارهای اسلیمی، گچبری ها و آینه کاری ها در مساجد همگی با موضوعیت دینی شکل گرفته و کاربرد دینی دارند. برخی از آثار هنری مانند معرّق کاری هایی که ترتیب حرکت دسته جمعی برای نیایش را در کلیسای سن ویتاله در راونا به تصویر می کشد یا دیوارنگاره ای که حالات یوگا را در اَجَنتا در غرب هند، نشان می دهد، هم دارای هدفی نیایشی هستند و هم تعلیمی. آثار دیگری مانند چهارپایه های آشانتی یا توتم-های اینوئیتی نیز به شکل هنر آیینی دینی، عمل می کنند (همان).
مکان اثر هنری یکی دیگر از دلایل مهمی است که می توان به واسطه آن، اثر هنری را دینی نامید. از این رو آثاری که در محدوده یک مکان روحانی، رهبانی، آیینی یا مقدس مانند مسجد، کلیسا، معبد یا کنیسه قرار دارند، معمولا دینی توصیف می شوند. در برخی مواقع هم یک اثر هنری ممکن است که از آغاز برای یک مکان دینی ساخته شده باشد.
موضوع اثر یا شمایل نگاری یکی از دلایل مهمی است که هنر را می توان «هنر دینی» نامید، یک تصویر می تواند به واقعه ای مقدس اشاره داشته باشد یا آموزه هایی را از درون سنت یک دین خاص ، روایت نماید. اثر هنری می تواند شامل صورت ها و پیکره هایی باشد که توسط همه قابل تشخیص یا توسط افراد متخصص قابل تشخیص باشد(همان).
حمایت یک اجتماع دینی از اثر هنری به منظور اهداف عبادی سبب یکی از دلایل مهمی است که هنر را می توان «هنر دینی» نامید، همچنین نیّتی که فرد هنگام سفارش اثری هنری برای بنایی دینی دارد، نیز باعث دینی بودن آن اثر می گردد.
هنرمند و معنویت او یکی از دلایل مهمی است که هنر را می توان «هنر دینی» نامید، در بسیاری از ادیان، هنرمند شخصی است که خود را واقف طریقی معنوی می کند و سرآغاز این فرآیند خلاق، همچون پاک سازی روح هنرمند می باشد؛ هنرمند باید در این راه تزکیه نفس (ریاضت) را در پیش گیرد، مانند راهبان بودایی که مندله می نگارند یا شمن های بومی آمریکا که شن نگاره هایی می سازند. علاوه بر این، در این سنن هنری، تقریباً همیشه دستورالعمل هایی درباره رسانه ها، سبک ها، رنگ ها، نقش ها و نمادپردازی وجود دارد که در خلق تصویر دینی باید از آن متابعت شود (همان).
هنر ممکن است برای اهداف آموزشی و همچنین الهیاتی به کار رود . این نوع هنر دینی، به تصویر کشیدن اصول اساسی، سنن اعتقادی،آیین و روایات، با استفاده از تصاویر تجسمی و نمادها می باشد. و از این رو کارکرد آیین گرایانه دارد. این امر در مورد ادیان دائو و شینتو صادق است، چون هنر ممکن است با تصاویر و اشیایی که شیوه و حالت عبادت دینی دارند، به صورت دیداری نشان داده شود یا عملا در عبادت دینی مورد استفاده قرار گیرد. هنر همچنین می تواند سمت و سویی عرفانی داشته باشد، مثلا در مسیحیت ارتودکس شرقی تمثال ها می توانند به عنوان نما یا نماد مفهوم حضور مقدّس، پشتیبان یا وسیله-ای برای تعالی شخصی و اتحاد آنی با الوهیت باشند؛ چنین هنری در اصطلاح، عرفان دیداری نامیده می شود. هنر دینی می تواند صرفاً نمادین باشد؛ تمثال هایی که برای انتقال پیام دینی به کار رفته اند و تنها برای آشنایان، روشن خواهند بود.
در نهایت اینکه، هنر ممکن است صرفاً کاربردی باشد، این امر می تواند در مورد طرح های هندسی منبّت ها و معرق های اسلامی و ... صادق باشد؛ این نوع هنر، به تجربه دینی فرد یا اجتماع، بعدی زیبایی شناختی می بخشد. تنها خوشنویسی¬ای هنر مقدس شمرده می شود که کتابت قرآن (خوشنویسی قرآن) باشد. به طور کلی، هنر در هر یک از ادیان مختلف می تواند ترکیبی از یک یا چند یا کل انواع یاد شده باشد، یعنی یک اثر هنری می تواند تعلیمی و نیایشی یا عرفانی و نمادین باشد. همچنین باید تأکید کرد که تقسیم بندی برخی از صورت ها و اشکال دشوار است، مانند مقرنس (ویژگی تزئین استلاکتیت معماری اسلامی) که طبق نظر برخی از پژوهشگران، نمایانگر وحدت خداوند در عین کثرت می باشد و در نظر برخی دیگر صرفاً صورتی زیبا است (کاپادونا، 1383).
- رابطه هنر و دین:
هنر با تجلی معنا، با اشکال گوناگون در گسترش تمامی ادیان جهان نقش داشته است؛ در حالی که دین، به عنوان الهام بخش معنوی برای فرهنگ بشری انسانیت و الوهیت را از طریق آیین به هم می-پیوندد. در انجام آیین ها، دین و هنر، بر هم منطبق می شوند. هنر با توجه به داشتن رابطه ای ذاتی و طبیعی با حقیقت و زیبایی، می تواند تجربه ای دینی، یا به گفته اٌتو، تجربه ای قدسی را به وجود آورد. آثار هنری می تواند تجربه ای دینی یا آیینی را مجسم سازد و بر اهمیت آن بیافزاید و با تثبیت آن در تجسم، در ماندگاری و تکرار دین اصلی نقش آفرینی نماید. هنر با ارائه الگوی مقدس، میتواند پیشرو رهروان رستگاری باشد. دین در قالب راه رستگاری، از خلاقیت انسان در این راه حمایت می کند. زمانی که مقاصد اصیل دینی با تصاویر بیان می شود، هنر به رابطه ای دینی بدل می گردد و این تصویر منحصر به فرد، ارتباط، عقاید، باورها و ارزش های دینی را تحکیم می بخشد (رید، 1349).
گاهی اوقات ممکن است که موضوع دینی، به اثر هنری اضافه شود، مانند هنرِ پس از رنسانس. بنابراین برخی از آثار هنری، در اصل آثار غیر دینی هستند که مضمونی مقدس یافته اند. ولی هیچ اثر مقدسی نیست که صورتی غیر دینی داشته باشد، زیرا هنر دينی به هنری اطلاق می شود كه علاوه بر مضمون و محتوای دينی دارای صورت و قالب دينی هم باشد. به بيانديگر هنر دينی هنری است كه دارای ظاهر و باطن دينی باشد. هر اثر هنری ای که القای قدسیت و معنویت نکند و نوع زبان و بیان آن ملهم از منشا روحانی و آسمانی نباشد، به صرف ظاهر و موضوع دینی اش، در زمره هنر دینی و آسمانی در نمی آید (بورکهارت،1383).
هنر مقدس، نمادین است، بنابراین با زبان رمز و کنایه سخن می گوید، زیرا هدف حقیقی آن قابل بیان نیست؛ هنر مقدس با تجلی حقایق عالم بالا با زبان رمز و نماد انسان را از قید تعلق به واقعیت فانی می-رهاند. پس درک هنر مقدس، مبتنی بر شناخت نمادها (نمادگرایی نهفته در صورت ها) است.در اینجا نماد، مظهر صورت مثالیِ خود رمز، است. به نظر کوماراسوآمی، نماد در معنایی مشخص، همان چیزی است که نشان می دهد، پس نمادگرایی سنتی هیچگاه خالی از زیبایی نیست. بر اساس این بینش، زیباییِ هر چیزی، وضوح لایه های وجودی آن چیز است (همان،صص 12-14). به زبان دیگر می توان گفت عالم نفسانی تجلی حقیقت عالم بالا است که در عالم ناسوت جلوه گر شده است؛ زیبایی، مقام تجلی حقیقت است؛ یعنی وقتی حقیقت تجلی می کند، زیبایی تحقق پیدا می کند. از این جهت، تمامی موجودات زیبا هستند و زیبایی، شأن وجودی و تحقق خارجی دارد و ربطی به قوه خیال و ذهن انسان ندارد. به تفسیر عرفای مسلمان، خداوند (حق) از مقام غیب الغیوبی (مقام کنز مخفی) بیرون می آید و حجاب از دیده بر می کشد. در این کشفِ حجاب، عالم نور وجود را می یابد و از طرف دیگر، حُسن حق، ظاهر می شود (تجلی حُسن)؛ «حُسن بدون تجلی نمی شود. اگر حُسن بخواهد ظاهر شود، باید به تجلی در آید، به همین دلیل تمام کسانی که زیبایی را وجود شناسانه می بینند، مبحث تجلی برایشان مهم است. مادامی که حضرت دوست در نهان خانۀ غیب بود، حُسنی در میان نبود؛ حدیث قدسی: کنت کنزاً مخفیاً ... (من گنج پنهانی بودم)، به همین امر اشاره دارد. وقتی حُسن خود را نشان می دهد، حقیقت زیبایی، تحقق پیدا می-کند» (پازوکی، 1384، ص 26). خداشناسی، عشق و اشتیاق به هنر، در کنار هم وجود داشته و اشیا کاربردی و تزئینی و آثار ماندگار و از بین رفتنی، همه همزمان ساخته می¬شد. مقبره های هرمی ساخته شدند که پیوند بشر و خدایان را جاودانه کنند. فرزانه ای در تفاسیر ودایی متون مقدس هند، می گوید، «طلا یکی است، اما زیورآلات متفاوتند، خاک یکی است، اما شکلها و حالت های بی شمار دارد؛ یک اقیانوس وجود دارد که همۀ رودها در آن جاری هسستند». هنر از آغاز در خدمت دین بوده است و بالاترین ارزش ها را به انسان عرضه داشته است. در شرق با وجود پیشرفت های مادی رابطۀ نزدیک میان خدا و انسان هنوز حفظ شده و آسیایی ها بخصوص مسلمانان هنوز روحانیت ذاتی موجود در هنرهای خود را حفظ کرده اند. بنابراین جدایی هنر از دین امری دشوار به نظر می آید و دین که باعث پیدایی هنر و صنایع هنری شده است، زدودن آن از چهره هنر، امکان پذیر نمی باشد (همان).
امروزه اساس همه روابط بین دین و هنر را مسألۀ قدرتِ اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و معنوی تشکیل می دهد. برای تعریف این روابط پنج روش وجود دارد: قدرت طلبانه، تقابل گرایانه، دوسویه، جدایی طلبانه، یکپارچه.
• قدرت طلبانه : دین بر هنر غلبه می یابد، یعنی هنر در جایگاه ثانوی قرار می گیرد تا در خدمت نیازهای دین باشد. در این رابطه جایی برای خلاقیت یا اصالت هنری وجود ندارد؛ زیرا هنر و هنرمندان ابزاری هستند و هنر می تواند به عنوان تبلیغات بصری تعریف شود.
• تقابل گرایانه: زمانی که دین و هنر دارای قدرتی برابر باشند، این رابطه در زمره تقابل قرار می-گیرد. در اینجا هنر و دین به یکدیگر وابسته هستند و سعی بر چیرگی یکی بر دیگری دارد.
• دوسویه: هنر ودین دارای جایگاهی برابر در یک فرهنگ هستند، در یک همزیستی با هم کار می-کنند.
• جدایی طلبانه: هنر و دین به صورت مستقل از هم عمل می کنند. سنت های دینی که به عنوان شمایل شکن توصیف شده اند و یا فرهنگ هایی که هنر آنها غیر دینی شده است نمونۀ این رابطه می باشد.
• یکپارچه: دین وهنر درهم آمیخته شده اند و تشخیص اینکه هنر کجا آغز می شود و سنت دینی کجا پایان می پذیرد را غیر ممکن می سازد (کاپادونا،1383).
- نتیجه گیری:
در این مقاله ما به این نتیجه می رسیم که سر منشأ هنر، روح لطیف آدمی است که آن را با آموزه های دینی پرورش داد و نتیجه آن جز هنر دینی نبود. هنر دینی را در خدمتِ دریافت و تعالیم مبانیِ دینیِ خود قرار داد و با این کار دو هدف را دنبال کرد :
1. با تجلی (تجسم مادی در عالم نفسانی) معنا و مفاهیم دینی به وسیله هنر باعث فهم و درک بهتر دین شد و در دریافت و تعالیم دینی و ساخت آثار هنری ماندگار، در ماندگاری دین، نقش بسزایی را ایفا کرد.
2. زندگی خود را با تعالیم دینی با استفاده از هنر گره زد و سعی بر ارتقاء کیفیت زندگی مادی و معنوی خود گردید. این امر باعثِ تحکیمِ مبانیِ دینی در زندگی انسان شد و نقش بسزایی را در ماندگاری دین در زندگی مردم ایفا نمود.