الگوهای هندسی ستاره اسلامی ـ بخش اول
الگوهای هندسی ستاره اسلامی ـ بخش اول
تزئینات هندسی اسلامی بیشتر از یک قرن است که ناظران و پژوهشگران غربی را مفتون و شیفته خود ساخته اند و همچنان نیز دستمایه های مطالعات متعددی را برای توضیح و شرح ماهوی خود در حوزه های متفاوتی از زیبایی شناسی، ریاضیات، عرفان و حتی کیهان شناسی فراهم می آورند. مضمون و ماهیت هندسی این تزئینات کاملا واضح و مبرهن است. اما با آنکه پژوهشهای بسیاری بر روی ساختار و تحلیل الگوهای اسلامی منتشر شده است، هیچکدام کند و کاو عمیق و کاملی درموضوع نکرده اند؛ و هیچ پژوهش نظام مند و جامعی به روش تطبیقی در میان این الگوها انجام نگرفته است. در حالی که نیاز به شرحی بر پایه ای علمی تر، از این الگوها کاملا وجود دارد؛ هرچند که دانش تئوری ریاضی محض مورد نیاز چنین پژوهشهایی نیست. از طرفی هنوز حتی نظام اصطلاحات کاملا پذیرفته شده ای برای انواع اجزای به کار رفته در این تزئینات هندسی و همینطور شیوه ها و روشهای شکل دهنده به آنها وجود ندارد. در غیاب پژوهشهایی جامع از این دست در خلال این سطور کوشش خواهد شد تا روشهایی را که در آن برخی از این الگوها از تعدادی اصول مبنایی شكل می گیرند توضیح داده شود.
در خصوص نقشی که ریاضیات در تدوین، توسعه و ساختار الگوهای هندسی اسلامی (مانند گره ها و کاربندی ها) بازی کرده است نظرات متفاوتی بیان شده است. برخی شاهد تکاملهای آرام و نزدیک به هم از بسیاری انواع تزئینات پیش از اسلامی بوده اند که منجر به نتایجی تحیر آور در الگوهای به کلی دگرگون شده هنر اسلامی شده اند. در حالی که برخی دیگر شواهد محکمی مبنی بر دخالت ریاضیات در طراحی و ایجاد این الگوها یافته اند و یا حداقل سطح قابل قبولی از دانش هندسه و توانایی کاربرد این دانش را در توسعه انواع تزئینات اسلامی به هنرمندان آن نسبت داده اند. احتمالا هیچگاه پاسخی قطعی برای این پرسش جدال برانگیز نداشته باشیم، هرچند که منتقدان غربی این احتمال را هم که هنرمندان اسلامی این امکان را داشته اند که دانش تجربی قابل توجهی را در طراحی و ساخت الگوها و در نبود فهم تئوریک پشت زمینه آن- ریاضیات- باقی بگذارند ناچیز شمرده اند. البته برای محقق امروزی این یک مزیت است که توان تحلیل اصولی الگوهای اسلامی را در حوزه ریاضی محض داشته باشد، اما دانش ریاضی و یا هندسه برای کسانی که تنها قصد ترسیم این الگوها را دارند ضروری نیست. با آنکه زمینه نظری به هنرمند اجازه می دهد ترکیبات ممکن را سریعتر از روش آزمون و خطا بیابد، اما به هیچ روی جایگزینی برای خلاقیت حقیقی هنری نیست. مهم این است که کاربرد بصیرت و دانش ریاضی در تحلیل الگوهای هندسی اسلامی، میدان وسیع تری از احتمالات در ترکیبات هندسی را به نسبت آنچه توسط خود هنرمندان کشف شده است آشکار می کند.
حجم زیادی از این تزئینات بلادرنگ به عنوان تزئینات اسلامی شناسایی می شوند؛ ولی در عین حال در تمامیت خود هیئت و شمایل قابل تمایزی از سایر تزئینات هندسی را شکل نمی دهند. در واقع الگوهای هندسی اسلامی ترکیبی از بسیاری شیوه های متفاوت ارائه می کنند که به روشنی از منابع کلاسیک و از فرهنگهای مختلفی که اسلام در اوایل گسترش خود با آنها در تماس و رابطه قرار گرفت، جذب و تبدیل شده اند. از آنجا که ممکن نیست تمام انواع الگوهای اسلامی را در اینجا بررسی کنیم،خود را به بررسی چند مورد مشخص جذاب تر محدود می کنیم. یک دسته از این تزئینات هستند که مشخصا در هنر اسلامی به ظهور رسیده اند. این گروه را الگوهایی شکل می دهند که ممکن است "الگوهای ستاره ای" خوانده شوند؛ چرا که شامل فرمهای ستاره شکل هستند که بر اساس قواعد دقیق هندسی برای ایجاد ترسیمات تکرار شونده و به هم پیوسته دو بعدی به کار برده می شوند.[1] این الگوها بی شک زیباترین و پیچیده ترین الگوهای هندسی اسلامی هستند و زیبایی خود را تا حد زیادی مدیون درجات بالای تقارن می باشند.
الگوهای اسلامی در ساده ترین ظهور خود نمونه هایی از کاشی کاری در یک صفحه هستند که شامل چند ضلعی ها یا سلولهایی با اشکال متنوع می باشند که لبه به لبه سلول مجاور قرار گرفته اند. با حضور سه یا تعداد بیشتری از این سلول ها که در نقاطی به هم متصل شده باشند یک گره تشکیل می شود و کلا ضروری نیست که این سلولها و اجزا [2] چند ضلعی های محدب باشند، یا حتی لبه ها شامل خطوط راست باشند و نیز هیچ محدودیتی برای تعداد آلتهای متصل به هم در یک گره وجود ندارد.
ستاره های اسلامی اساس انتظام خود را از صورت مشترکی با چند ضلعی های منتظم کسب کرده اند و آن اینکه هر دو از مجموعه نقاطی ایجاد می شوند که به طور مساوی روی محیط دایره توزیع شده اند. هنگامی که تمام نقاط مجاور در چنین وضعیتی به هم متصل می شوند تشکیل یک چند ضلعی منتظم می دهند و اگر اتصال را برای همه نقاط دیگر (مثلا نقاط سوم نسبت به هم یا مانند آن) ادامه دهیم به بسیاری از ترسیمات ستاره مانند برمی خوریم؛ هرچند که ستاره ها و شمسه های اسلامی تعاریف دقیق تری دارند.
مجموعه نقاط روی محیط دایره اولیه "رئوس ستاره" را تشکیل می دهند؛ بنابراین اضلاع ستاره یکدیگر را در نقاطی می برند که البته به عنوان "رئوس ستاره" شناخته نمی شوند.شمسه های اسلامی اولیه بر مبنای همین چند ضلعیهای ستاره ای شکل ایجاد شده اند.
ساختارهای ستاره و شمسه اسلامی یک سطح خالی در مرکز ترسیم ایجاد می کنند که بدوا به شکل یک چند ضلعی منتظم است. در تزئینات شناخته شده اسلامی این سطح مرکزی معمولا با حذف یک یا چند قطعه از قطعات میانی خطوط تبدیل به یک عنصر ستاره ای شکل میشود. معمولا تمام قطعات به جز دو قطعه انتهایی یک ضلع حذف می شوند و به این ترتیب یک تصویر نوعی از ستاره اسلامی شکل می گیرد. (تصویر 2) چنین ترسیمی شامل یک سطح ستاره ای شکل میانی (یا ستاره مرکزی) و تعدادی اجزای به شکل کایت (ترنج) خواهد بود. در برخی موارد تمام قطعات به جز بیرونی ترین قطعه حذف می شوند (تصویر 3) و بدین وسیله خلاصه ترین ظهور یک ستاره هندسی منتظم بروز می کند.
دو نمونه از اولین الگوهای گره چینی با استفاده از ستاره راست خط الگوهای شامل ستاره های شش و هشت هستند (به ترتیب تصاویر 8 و9 )؛ که ریشه تاریخی هر دو به تاریخ کلاسیک باستان بازمی گردد. در هنر اسلامی الگوی ستاره و صلیب (تصویر 9) برای نخستین بار در سامرای قرن نهم م./ قرن سوم هجری پدیدار شده است. ظهور الگوی شامل ستاره شش نیز مربوط به همان سده در مسجد ابن طولون مصر است. در عین حال هر دوی این الگوها در گچبری های مدینة الزهرا در اسپانیا ی قرن دهم م./قرن چهارم هجری و همینطور مسجد الحاکم قاهره قرن 11 م./اواخر قرن چهارم هجری هم پدیدار شده اند. البته این احتمال هم که الگوی ستاره و صلیب حتی پیش از آن ظاهر شده باشد هم وجود دارد. (مثلا نسخه ای از آن روی یکی از پنجره های قصر حیر غربی). نمونه دیگری برای ستاره شش نیز مربوط به ابتدای قرن 11 م. است که در خاک برداری خانه ای در سیراف به دست آمده است. بنابراین می توان نتیجه گرفت که حداکثر تا انتهای قرن دهم م./قرن چهارم هجری، الگوهای راست خطی شامل ستاره های هشت و شش کاملا مرسوم شده بودند. و احتمالا در آن مرحله تبدیل و تصور کردن نسخه هایی شامل ستاره های با رئوس بیشتر در گره ها و الگوهای هندسی از روی نمونه های موجود امر بسیار مشکلی نبوده است. یک الگوی هندسی شامل ستاره 12 بر روی زمینه شبکه مثلث بر یکی از برجهای خراقان (برج متقدم) 1067 م./459 هجری در شمال غرب ایران نقش بسته است (تصویر 10). و الگوی دیگری مرتبط با همان ستاره 2(4/12) اما بر زمینه شبکه مربع (تصویر 11) وجود دارد که احتمالا مربوط به همان دوران است. نمونه های دیگری از الگوهای اولیه به دست نیامده است. اینها آخرین نمونه ها در میان مرسوم ترین الگوهای اولیه بوده اند. الگوهایی که از مراکش تا آسیای مرکزی یافت می شوند. نمونه های الگوهای شامل ستاره 2(3/8) هم که احتمالا مربوط به همین زمان بوده اند نیز به دست آمده اند (تصویر 12)؛ و با وجودی که خود ستاره اصلی قبلا وجود داشته است، اما نمونه قدیمی تری از آن در گره چینی ها موجود نیست؛ مگر همان الگوی تصویر 7 که می تواند به عنوان یک مثال منحنی قرن اولی(هجری) مورد توجه قرار گیرد.
تصویر شماره 8 و 9
تصویر شماره 10
تصویر شماره 11
تصویر شماره 12
گردآورنده:مهندس ش.چ